جدول جو
جدول جو

معنی بن سنگ - جستجوی لغت در جدول جو

بن سنگ
سنگ زیرین، سنگ زیرین آسیا، سنگی پهن در ابعاد تقریبی، ۰۵۰
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب سنگ
تصویر آب سنگ
آبزن، ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستشو دهند، حوض کوچک، وان، آب شنگ، آب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل سنگ
تصویر گل سنگ
از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
سبک، کم وزن، کنایه از شخص کم قدر و بی منزلت، برای مثال من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ / نه در خاکم در آسایش نه در سنگ (نظامی۲ - ۲۲۷)، کنایه از بی طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک سنگ
تصویر سبک سنگ
سبک وزن، کم وزن، خفیف، کنایه از خوار، کنایه از بی وقار، کنایه از کم قیمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم وزن، هم ترازو
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مرکّب از: بی + سنگ، بی وقار و تمکین. (رشیدی)، کنایه از بی وقر باشد. (انجمن آرا)، سبک و بی وقار. (از آنندراج) :
اسکاف گه بروی گدا روی پیر خنگ
بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ.
سوزنی.
در باب شاعری که مباد اوی امیر شعر
بی سنگ شاعری است بکوبم سرش بسنگ.
سوزنی.
من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ
نه در خاکم در آسایش نه در سنگ.
نظامی.
و رجوع به سنگ شود.
لغت نامه دهخدا
(بِ هََ)
دهی از دهستان بالاولایت است که در بخش حومه شهرستان تربت حیدریه واقع شده است. و دارای 190 تن سکنه است. و این ده را به اصطلاح ولایتی بنهج نیز می گویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
همقدر، هم ترازو، هم وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب سنگ
تصویر لب سنگ
خاموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
یک فرد گیاه بطور عام از رده گلسنگ ها جوز جندم لیکن لیخن، بطور خاص این نام بنوعی گلسنگ بنام اورسی اطلاق میشودکه جزو تیره کلادونیاسه ها میباشد و بر روی تخته سنگهای کنار دریا ها میزید. رنگ این گلسنگ خاکستری متمایل بسفید است و دارای لکه های سیاه میباشد و در کنار اکثر دریا ها فراوان است (گونه هایی از این گلسنگ بر روی صخره ها و تخته سنگهای اغلب کوهستانها و دور از دریا ها نیز وجود دارند. از گونه های مختلف گلسنگ مذکور خصوصا گونه ای بنام روسلاتینکتور یا از تورنسل (آفتاب گردان) استخراج میکنند که محلول آن یکی از معرفهای شیمیایی در آزمایشگاهها است و معرف محیطهای اسیدی و قلیایی میباشد. یا گلسنگ ها. رستنی هایی که جزو شاخه ریسه داران میباشند و خود رده جداگانه ای را بوجود میاورند. این رستنی ها که در اصل از اتحاد یک جلبک و یک قارچ حاصل میشوند معمولا بر روی تخته سنگها و همچنین دیوار ها و تنه درختان بصورت ورقه های زرد یا خاکستری مایل بسفید و یا مایل به سبز میزیند. در این اتحاد زندگی جلبک بر اثر دارا بودن ذرات کلروفیل مواد معدنی را تبدیل به مواد آلی میکند و قارچ هم در عوض عمل جذب آب و مواد معدنی را از زمین بعهده دارد. این اتحاد زندگی را اصطلاحا همزیستی گویند لیکن ها جوز جندم ها لیخن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
شخص کم قدر و منزلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ژنگ
تصویر بی ژنگ
بی رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک سنگ
تصویر سبک سنگ
کم وزن، بیوقار بی تمکین، بی قیمت بی ازر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگی
تصویر بی سنگی
حالت و کیفیت بی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگ رنگ
تصویر بنگ رنگ
ضیق النفس تنگی نفس، گرفتار ضیق النفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ننگ
تصویر بی ننگ
آنکه از اعمال ناشایسته ننگ و عار ندارد بیعار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سنگ
تصویر با سنگ
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سنگ
تصویر بی سنگ
((سَ))
بی ارزش، سبک، بی طاقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
((رَ))
بدون رنگ، عالم وحدت، کنایه از ساده و بی آلایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبک سنگ
تصویر سبک سنگ
((~. سَ))
بی وقار، بی قیمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لب سنگ
تصویر لب سنگ
((لَ. سَ))
ساکت، خاموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم سنگ
تصویر هم سنگ
((~. سَ))
هم وزن، هم شأن، هم رتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آکرماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
Colorless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سنگ زیرین آسیا، سنگی که روی آن ادویه سایند
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
бесцветный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
farblos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
безбарвний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
bezbarwny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
无色的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
sem cor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
privo di colore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
sin color
دیکشنری فارسی به اسپانیایی